خدایا ... ایندفعه طرف حسابم تویی

ساخت وبلاگ

خیلی وقت بود دلم میخواست نماز بخونم ...

مثله خواهرم چادر سر کنم .. این وسواس رنگ ابرو .. و مو رو کنار بزارم .... اما نمیشد...

یبار علی بهم گفت ی دختری تو دانشگاهشون دیده ... چادری بوده همیشه روسریش حزب اللهی بوده .. رنگشم صورتی ... 

گفت فاطمه خیلی اونجوری دوست دارم ... دلم میخواد تو ام اونجوری باشی ... ای کاش عکسش بود بهت نشون .. میدادم .. طبق جو همیشگی .. گفتم چشم عزیز دلم ... و ...

ولی فکر کردم و .. فکر کردمو وو.. فکر..

دیدم با شخصیتم جور نیست نمیتونم ... تحمل ندارمو ...

بهش گفتم .. نه کم کم نزدیک بو دعوامون بشه .. بهش گفتم من تا خودم قانع نشم نمیتونم ..

علیم بهم گفت باشه .. ولی ته دلش اونم قانع نشده بود و سر حرفش بود ...

رفت تو ی کانالی ی متنی خونده و بهم گفت ..

فاطمه تا درونی نشده تو وجودت نمیخواد انجامش بدی ...

 .. از چند روز پیش دیدم خیلی تمایل دارم بهش .. دلم میخواد انجامش بدم .. دلم واسه ی خدا تو زندگیم تنگ شده ... 


از دیشب شروع کردمو تو ی گروه مذهبی عضو شدم ..

ب مامانم خیلی سفارش کردم واسه نماز صبح بیدارم کنه ...

ولی خب نفس اماره اجازه نداد ... خوابیدم بعد قضاشو خوندم ..


قول دادم ب خودم بد دهنیو ... بذارم کنار ... رنگ موهای خودم در اصل خرمایی بود ولی ب نیت عروسی ابجی و در کل ب عشق خودم ی قهوه ای مایل ب طلایی کرده بودمشون ..

همه دیگه تو مدرسه فکر میکنن من متاهلم ب جز همکلاسیام ...


دیگه خسته شدم بعد عروسی ابجی صبر نمیکنم ریشه موهام خودشون در بیان .. روی موهام و ابروهام خودم رنگ پرکلاغی میزنم ...

گور بابای فیس ..  ارامش میخوام از اینجاش ب بعد ... 

خستع شدم بس پرسیدن ازم اسم شوهرت چیه:/....

منم اسم مستخدم مدرسه رو میگفتم و میخندیدیم ...


امروز پا شدم نماز ظهر عصرمو خوندم .. اینقد مادرمو خواهرم بهم خندیدن ک .. نزدیک بود اشکم سر نماز بریزه .. 

خیلی دلم شکست ....


دیشب ک شهادت بود گفتم ی روضه دان کنم یکم گریه کنم خواهرم اومد تو اتاق گفت  ک چطه تو سالمی؟؟؟


یا امروز نشستم تو حیاط ک پست بزارم ... اومده کنارم میگه باز عاشق کی شدی گوشه حیاطو نمازو ... دپرس و ..خندیدمو تو دلم گفتم ... از اولم عاشق ی نفر بودم فقط اگه شما بزارین ..


امروز خواهرم خیلی بهم فحش داد هی هیچی نگفتم ... اما اخرش از کوره رفتم .. گفت خاک تو سرت مثلا ادم شدی .. برو بمیر گفتم من ی روزه نماز خوندمو ..ولی تو ک ی عمره میخونی و ادم نشدی چی؟؟حالا کل دعوا سر چی بود؟من ازش پرسیدم اینی ک داری میگی اسم رنگ دیواره؟؟

ک پشت بندش خواهرمو مادرمگفتن چقد سوال میکنی حرف نزن صداتومیشنویم حالمون بد میشه .. 

خدایا مگه من چی گفتم ؟؟؟اون بود جواب من ...

باشه عاقا من بدم .. من عصبیم ... 

خیلی وقتا از معتقدین ب دین مبینت بدم میاد خداااا ...


ولی ایندفعه طرف حسابم تویی...

تا الان 2 بار قسمتم شده برم مشهد .  طبقه پایینش زوج های جوان عقد میکنن ..

منم هر دوبار رفتم پایین و عقدارو تماشا کردم .. خیلی قشنگه ایشالا قسمت همتون بشه...

ارزوم اینه .. خودم بتونم ی روز برم و اونجا عقد کنم

خب من برم 500 تا صلواتی ک ختمشو ور داشتم بفرستم

به علی این استیکرو میفرستم میگم این ماییم میخنده:/

میگم کوفت تو احساست .. 

میگه دار ب چادرش میخندم


6ماه دیگر...
ما را در سایت 6ماه دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3ambitiousa بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 6:33