عاخی...چی بودیم..چی شدیم

ساخت وبلاگ


گفته بودم ک اسم تو خونشون ارمانه و منم ب این اسم عادت کردم ..

ولی شناسنامه ایش علیھ

دوم دبیرستان که بودم ☺

این درسو میخوندم دیدم بالاش نوشته خرد ارمانی دور ارمانش یه قلب گنده و پایینش چنتا قلب کوچیک کشیدم❤و فرستادم براش ب نوبه ی خودمون ذوق مرگ شدیم ..

الان بعد 3 سال ک اومدم برای کنکور بخونم با این صحنه برخورد کردم ☺☺

که از ترس مامانم و ابجیام قلبا رو غلط گیر گرفتم اصلنم مشخص نیستا ک قلب کشیده بودم

... و اما  قبل قبل قبلہ همه ی این جریانات.. بعد اشناییمون که یه چیز خشک و جنبه ی مثلا همکاری داشت ..با هم بعضی چت روما میرفتیم و ... 

اما من یهو مامانم لپ تاپمو ازم گرفت ... و فقط یه گوشی معمولی داشتم ☺

و یه شماره ازش ک فعال نبود . ...ک هنوز تصمیمی نداشتم ک بهش زنگ بزنم

رفتم کافی نت و با این کامنت مواجه شدم ک خیلی داستانا پشتش بود ...

توی اولین وبلاگی ک توی بلاگفا داشتم ☺

خیلی جالبه ☺و همین کامنت ک پشتش خیلی جریاناته:/

جرقه خیلی چیزا رو زد ...

نمیدونستم هیج وقت ک منو یادش  می مونه حتی اگه چند هفته نباشم

و اصن ب حسابم میاره یا نه ...

و زنگ زدم ب اون شماره و دیدم خاموش خورد تو ذوقم .. 

اما .. 

جند دقیقه بعدش خودت زنگ زد ... 

....و یادمه شب ارزوها بودش که  .

بهم گفت...

دوست دارم

سال 92 خدا بهترین لطف دنیا رو بهم کردو تورو بهم داد ☺

6ماه دیگر...
ما را در سایت 6ماه دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3ambitiousa بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 18:08