گودزیلا ..

ساخت وبلاگ

امروز سوار سرویس مدرسه شدم که طبق معمول به جای 12:30

1:10اومد رفتیم دمه دبستان یه سری گودزیلای مذکر رو سوار کردیم 

و یه پسر بچه رو دیدم خیلی ریزه میزه بودو اصن شک داشتم مدرسه ای باشه ...

اقای راننده سرویسم خندید و سن اون بچه رو پرسید

گفت که کلاس اوله ... خیلیم عزیز بود

یکی از گودزیلاهای تو ماشینمون که فقط میدونم کلاس سوم به بالاس ... قیافش عین عنہ 

سیاه و دندونای رو هم ... نیازمند ب ارتودنسی و پوست بشدت خراب پر از لک خیلیم بدجنسه که معمولا در حال زدنه بچه های دیگس

رو کرد به راننده سرویسمونو گفت که نه این پسره گوشاش مثله سیره

رانندمون بهش گفت که ... عیب نذار رو مردم

یه نگا بهش کردم و به حالت شوخی و خنده .. گفتم تو خودت فکر میکنی خیلی خوشگلی؟

با همون لبخند موزیانه اش گفت اره ...

رومو کردم اونورو ☺

ادامه داد که از تو که بهترم ... 

تو  مثله فیلے

منم تا اخر مسیر به شیشه جلو خیره بودم به اعتماد به نفس یک بچهفکر میکردمو

در عمق خودخوری بسر میبردمو ...

به خودم قول دادم اکه بچه م مثه این باشه خودم دارش بزنم

و به این فکر میکردم که راننده سرویس احمق چطوری تونسته توی این ماشین پر ...

یه دختر بچه چاق رو بیاره و جمعیت رو به 7 به اضافه ی خود راننده ب 8 برسونه

6ماه دیگر...
ما را در سایت 6ماه دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3ambitiousa بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 18:08